قهرمان در آتش!

شاملو در «ابراهیم در آتش» شکوه از فرجام قهرمانی میکند که سرنوشت اش بدست بتی رقم خورد که مورد پرستش دیگران بود
اصغر فرهادی نیز در «قهرمان» شکوه از شالودههای تو در توئی میکند که در مناسبات فردی و اجتماعی و حاکمیتی مُبتهجانه «قهرمان سازی» میکنند و خلدآشیانه قهرمان شان را بر صدر مینشاندند و به همان سرعت نیز قهرمان خودساخته شان را «اکسپایر» کرده و به حضیض و ذلت کشانده و مینشاندند!
محسن تنابنده در «قهرمان فرهادی» شخصیتی است محوری که با جملهای مطعون در میانه فیلم کوشید پیغام اصلی فیلم را ژاژخایی کند:
«قهرمانت میکنن تا کثافت کاری هاشون رو بپوشونن»
قضاوتی که اگر مفروض انگاشته شود لاجرم و خودساخته شاکله سینمائی «فرهادی» را نیز عهدهداری میکند!
با چنان روایتی فرهادی ناخواسته حدیث نفس کرده و قهرمان شدگی خود در عرصه سینما را با قهرمان فیلم اش مابازاء نموده است.
بر این منوال «قهرمان ِ فرهادی» روایتی است از «فرهادیِ قهرمان» که در میانه چگالش و چالش بین سینمای بیرون و درون «ژنرال سازی شده» تا بتواند سیمرغ سینمای ایران را با اسکار هالیوود همآوردی و هل من مبارزی کند!.
بنا بر روایت مسموع از فرهادی در قهرمانش:
قهرمان محصول تصادف است که به همان سرعتی که طلوع میکنند با همان سرعت نیز محکوم به زوال و فراموشی است.